عمومي فرمانده ديده باني لشكر 25 كربلا/ سردار شهيد: علي اكبر حسام
 سوم خرداد 1336 در خانواده اي كشاورز در روستاي شاهكوه از درگرگان به دنيا آمد.
مادرش مي گويد: او سومين فرزند من بود. قبل از تولد , خواب ديدم تنها در اتاق بزرگي هستم. پرسيدم اين اتاق مال كيست؟ صدايي آمد و گفت براي شماست. ديدم يك وجب زمين را سيمان كرده اند و روي آن اثر انگشتان كسي است.... 17 خرداد 1390-10:03:58 ادامه مطلب |
|
|
عمومي پيكر شهيدي كه بعداز12سال سالم ماند
 شهيد پيراينده در سال 65 در عمليات كربلاي 5 به اسارت نيروهاي بعثي در آمد. ابتدا به اردوگاه 11 منتقل شد. درهمان بدو ورود به علت اين كه عكس صدام در جهت قبله نصب شده بود (به طوري كه در هنگام نماز به ناچار آن عكس ديده مي شد) عكس صدام را پاره كرد. به خاطر اين كار، نيروهاي بعثي چندين بار به شدت او را شكنجه دادند ولي حسين مقاومت كرده و هر بار كه عكس را نصب مي كردند، مجدداً آن را پاره مي كرد... 17 خرداد 1390-09:52:45 ادامه مطلب |
|
|
خاطره صدايي از صد و ده شهيد جامانده
 من و دو نفر ديگر از بقيه جدا شده و خود را به محلي رسانديم كه پيش از اين يك شيء نوراني ديده بوديم. يكباره نفس در سينههاي ما حبس شد و ناباورانه به آنچه ميديديم خيره مانديم؛ چرا كه آنچه را كه قبل از اين، آينه يا ساعت مچي ميپنداشتيم، پيشاني مبارك شهيد «عالي»، فرمانده بزرگوار گردان مسلمبن عقيل بود كه عكسي هم از آن گرفتيم... 17 خرداد 1390-09:49:50 ادامه مطلب |
|
|
عمومي امام خميني (ره) در خاطرات دفاع مقدس
 در يادداشتي با عنوان «از جنگ را جدي بگيريد تا اشكهاي امام(ره) براي شهيدان و استيصال سران وابسته عرب از فرماندهي خميني كبير»، خاطراتي از پير بسيجيان، حضرت روح الله از دوران دفاع مقدس نوشته شده است.
در مطلب نادر دريابان ـ پژوهشگر دفاع مقدس و از يادگاران هشت سال دفاع مقدس ـ آمده است:... 17 خرداد 1390-09:15:59 ادامه مطلب |
|
|
خاطره شهيدي كه مزارش را به همه نشان داد
 غلامرضا كه شهيد شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون كر و لالي خودش با ما حرف ميزد، ما هم گفتيم: چي ميگي بابا؟! هرچي سروصدا كرد هيچ كس محلش نگذاشت. وقتي ديد ما نميفهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد و رويش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبري.... 17 خرداد 1390-09:28:52 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت سالي كه زير باران گلوله آغاز شد
 من اين جملات را موقعي مينويسم كه گلولههاي آتشين دشمن تمام نقاط پاسگاه ترابه را سوراخ ميكند و عزيزان شما در اتاقهاي پاسگاه چارهاي جز انتظار ندارند. آري! انتظار اينكه گلوله در كجا فرود ميآيد و چه كسي از اين جمع به پرواز در ميآيد.
آن چه خواهيد خواند برگي است از يادداشتهاي شهيد مهدي خوش سيرت معاون فرماندهي لشكر قدس گيلان. ايشان در عمليات نصر4 (فتح ماووت عراق) به تاريخ 6/4/1366 به شهادت رسيده است:... 17 خرداد 1390-09:08:12 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت مروري بر مبحث ولايت پذيري از ديدگاه شهداي دفاع مقدس
 دوران دفاعمقدس به عنوان برگ زريني از تاريخ كشورمان، همواره مايه مباهات بوده و خواهد بود و آيندگان نيز افتخار خواهند كرد كه در گذشته كساني از همين كشور در سختترين شرايط در مقابل دشمن متجاوز ايستادند و نه تنها اجازه ندادند حتي يك وجب از خاك كشور در دست متجاوزان باقي بماند،... 16 خرداد 1390-10:34:49 ادامه مطلب |
|
|
خاطره روايت «رضا اميرخاني» از 16 خرداد سال 68/ سايه از سر همه كم شده بود
 جمعيت بيشمار همچون سيل به سمت بهشت زهرا (س) در حركت بود. زنها، مردها و بچهها، همه و همه به سمت بهشت زهرا ميرفتند؛ سايه بزرگتر از سر همه كم شده بود. اين بار كسي از دريا ماهي نگرفته بود. از ماهي، دريا را گرفته بودند.
امام مثل بقيه نبود. با همه فرق ميكرد. امام مثل هوا بود. همه آن را تجربه ميكردند. به نحو مطبوعي، عميقاً آن را در ريهها فرو ميبردند. اما هيچ وقت لازم نبود راجع به آن فكر كنند. هوا ماندني است.... 16 خرداد 1390-10:22:48 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو يك آزاده دفاع مقدس: خبر رهبري آيتالله خامنهاي، نور اميدي در كنج اسارت بود
 رئيس كميسيون فرهنگي ـ آموزشي مجلس ايثارگران گفت: خبر ارتحال امام با توجه به اينكه جنگ تازه تمام شده بود و وضعيت سياسي كشور ثبات لازم را نداشت، براي اسرا بسيار نگرانكننده بود اما شنيدن خبر رهبري آيتالله خامنهاي اسرا را در كنج غربت به آينده اميدوار كرد.
سيدمحمد هاشمي در خصوص شنيدن خبر رحلت امام خميني (ره) در دوران اسارت اظهار داشت: خبر ارتحال حضرت امام (ره) در درون اسارت با آن فضاي خاص دوري از وطن بسيار تأسفبرانگيز بود.... 16 خرداد 1390-10:03:18 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گزارش لحظه به لحظه از واقعه 15 خرداد در گفتوگو با شاهد عيني
 سرهنگ بهزادي گفت: من دستور آتش دارم؛ به مردم بگوييد برگردند
تقي علايي گفت: سرهنگ بهزادي گفت: من دستور آتش دارم؛ به مردم بگوييد برگردند و نميگذارم از پل باقرآباد عبور كنيد . شهيد عزتالله رجبي جوان رشيدي بود كه آن زمان پسر 20روزهاي بهنام علي داشت؛ او گفت: اگر ما ميخواستيم برگرديم تا اينجا نميآمديم .... 16 خرداد 1390-10:03:10 ادامه مطلب |
|
|
|