يادداشت اينجا شلمچه است؛شلمچه هنوز هم گلوگاه عراق است
خيلي ها شلمچه را با غروبش مي شناسند، غروب كه مي شود، سرخي آسمان كه جاي خورشيد را مي گيرد، حزن عجيبي دل را محاصره مي كند، انگار يك عالمه حقيقت، يك عالمه ذكر، يك عالمه صدا و ناله مي خواهند هجوم بياورند به مغزت و تو از همه اينها در امان نيستي!... 29 مرداد 1387-11:28:57 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو ماجراي ديدار آزادگان دلير ايراني با صدام
سربازان كوچك خميني(ره) در مقابل صدام، تمام قد ايستادند
ماجرا از فتح خرمشهر و شكست مفتضحانه صدام آغاز مي شود، از آنجا كه ديكتاتور خونخوار عراق تصميم مي گيرد براي جبران بخشي از اين شكست بزرگ، 23 سرباز فداكار خميني(ره) را كه در بند اسارت بودند، با اظهار لطفي نمادين آزاد كند، اما بسيجي هاي ايراني از بازگشت به ميهن سر باز زدند.... 29 مرداد 1387-10:06:42 ادامه مطلب |
|
|
خاطره گلچين خاطرات مقام معظم رهبري از دوران دفاع مقدس
ما مي توانيم؛
خاطرات مقام معظم رهبري شرح مكرر حماسه، دليري، صبوري، مقاومت و ايمان غيورمردان عرصه پيكار و جهاد است. دوران هشت ساله دفاع مقدس سرشار از خاطره است، هنوز دلهاي مشتاق بسياري منتظر شنيدن گفته ها و ناگفته هاي دوره حماسه و ايثار هستند. شرح مجدد دلاوري و مقاومت و شتاب در عرصه رادمردي گرچه مكرر است اما تكرار دوباره حماسه ها، ملالي بر خاطر مخاطبان نمي نشاند.... 29 مرداد 1387-10:06:42 ادامه مطلب |
|
|
خاطره آقاي نوراني سوخته
بعد از سه ماه دلم براي اهل و عيال تنگ شد و فكر و خيالات افتاد تو سرم. مرخصي گرفتم و روانه شهرمان شدم. اما كاش پايم قلم مي شد و به خانه نمي رفتم. سوز و گداز از مادر و همسرم يك طرف، پسر كوچكم كه مثل كنه چسبيد بهم كه مرا هم به جبهه ببر، يك طرف.... 29 مرداد 1387-09:41:04 ادامه مطلب |
|
|
خاطره بره گمشده عباس
با سر و صداي محمود از خواب پريدم. محمود در حاليكه هرهر مي خنديد رو به عباس گفت: «عباس پاشو كه دخلت درآمده. فك و فاميلات آمده اند ديدنت!» عباس چشمانش را ماليد و گفت: «سر به سرم نگذار. لرستان كجا، اين جا كجا؟... 29 مرداد 1387-09:29:48 ادامه مطلب |
|
|
عمومي تابلو نوشته ها (قسمت دوم)
گاهي در جبهه هاي دفاع از حق در برابر باطل به تابلو نوشته ها، سنگرنوشته ها و لباس نوشته هايي برخورد مي كرديم كه در بردارنده نوعي طنز و شوخي بود. در اين جا گوشه هايي از اين تابلو نوشته ها را كه بيانگر روحيه رزمندگان سرافراز اسلام در آن شرايط سخت است را با هم مي خوانيم:
11-لبخندهاي شما را خريداريم.
12- لطفا پس از رفع حاجت آب بريزيد تا كاخ صدام تميز باشد.... 29 مرداد 1387-09:14:39 ادامه مطلب |
|
|
عمومي تابلو نوشته ها (قسمت اول)
گاهي در جبهه هاي دفاع از حق در برابر باطل به تابلو نوشته ها، سنگرنوشته ها و لباس نوشته هايي برخورد مي كرديم كه در بردارنده نوعي طنز و شوخي بود. در اين جا گوشه هايي از اين تابلو نوشته ها را كه بيانگر روحيه رزمندگان سرافراز اسلام در آن شرايط سخت است را با هم مي خوانيم:... 29 مرداد 1387-09:11:09 ادامه مطلب |
|
|
خاطره حاجي مهياري
حاجي مهياري از آن پيرمردهاي با صفا و سر زنده گردان حبيب بن مظاهر لشكر حضرت رسول بود. لهجه اصفهاني اش چاشني حرفهاي بامزه اش بود و لازم نبود بداني اهل كجاست. كافي بود به پست ناواردي بخورد و طرف از او بپرسد: «حاجي بچه كجايي؟» آن وقت با حاظر جوابي و تندي بگويد: «بچه خودتي فسقلي، با پنجاه شصت سال سنم موگويي بچه؟»... 29 مرداد 1387-09:01:42 ادامه مطلب |
|
|
خاطره ايراني مزدوز!
اوايل جنگ بود و ما با چنگ و دندان و با دست خالي با دشمن تا بن دندان مسلح مي جنگيديم. بين ما يكي بود كه انگار دو دقيقه است از انبار ذغال بيرون آمده بود! اسمش عزيز بود. شب ها مي شد مرد نامرئي! چون همرنگ شب مي شد و فقط دندان سفيدش پيدا مي شد. زد و عزيز تركش به پايش خورد و مجروح شد و فرستادنش به عقب.... 29 مرداد 1387-08:46:19 ادامه مطلب |
|
|
خاطره تو كه مهدي را كشتي
آقا مهدي فرمانده گروهان مان درست و حسابي ما را روحيه داد و به عملياتي كه مي رفتيم توجيه مان كرد. همان شب زديم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتيم. صبح كله سحر بود و من نزديك سنگر آقا مهدي بودم كه ناغافل خمپاره اي سوت كشان و بدون اجازه آمد و زرتي خورد رو خاكريز.... 29 مرداد 1387-08:35:09 ادامه مطلب |
|
|
|