خاطره سفره آتشي كه در اروند پهن شد
 اروند شرايطي خاص دارد، با آن سرعت، وقتي در نيمه شب به بدنه قايق ميخورد با آن هول و ولا، چشم انسان از كاسه بيرون ميزند. وحشتي كه موج آب ايجاد ميكند، خود، چيز ديگري است.
بيست سال از جنگ گذشته است. جنگي كه شهيد چمران ميگويد وقتي شيپور آن نواخته ميشود، مرد از نامرد مشخص ميشود.... 23 آبان 1391-09:20:52 ادامه مطلب |
|
|
خاطره شهيدي كه خود را روي سيمهاي خاردار انداخته بود
 شهيدى را در فكه پيدا كرديم كه ظاهراً براى عبور نيروها از ميان سيمهاى خاردار، خود را روى آن انداخته بود تا بقيه به سلامت بگذارند.
فكه روايتها دارد از بودن و ماندن، روايتهايي ناتمام براي هميشه، آنجا هم گنجي تمام نشدني است؛ از كساني كه بر روي رملها تشنه جان دادند و كساني كه خود را گذرگاه كردند براي به سلامت عبور كردن همرزمانشان.... 23 آبان 1391-09:17:52 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطره خوبان/ كبكهاييكه محافظ شهدا شدند
 ناگهان يك دستهكبك، در آن محل بر روي زمين نشستند و جنازه آن عزيز در استتار كامل قرار گرفت، بطوري كه به هيچ وجه معلوم نميشد در آن محل جنازهاي روي زمين افتادهاست.
در دوران دفاع مقدس نقش امدادهاي غيبي در پيروزيهاي رزمندگان انكارناپذيراست و اين هدايتها به روشهاي مختلف پيروزيهاي زيادي را بههمراه داشت. خاطره زير از كتاب«خاطرهخوبان» روايت ميشود.... 23 آبان 1391-09:09:15 ادامه مطلب |
|
|
خاطره ديگر آب نميخواهم: العطش
 داشتيم مجروحين را براي اعزام به فرودگاه ترخيص ميكرديم و به در پشت بيمارستان (راهرو بزرگ و پيشخواني گرد و بزرگ آنجا بود) هدايت ميكرديم. رفتم ملحفه بياورم تا روي مجروحي بكشم كه لباس نداشت. احساس كردم چادرم گير كرد. برگشتم. مجروحي كه روي برانكارد خوابيده بود، گوشه چادرم را نگه داشت. اشاره كرد: خواهر، آب! خواهر صبر كن!... 21 آبان 1391-10:09:05 ادامه مطلب |
|
|
خاطره صلوات اسرا بر امام باعث اخراج افسر بعثي از اسارتگاه شد
 فرماندهشان با سر علامت داد و عبدالسلام شروع كرد به حرف زدن: اين فيلمي كه ميبينيد مربوط است به جلادان خميني.... . تا اسم امام را برد، اسرا يك صدا، سه صلوات فرستادند. صلواتي كه سايبان را لرزاند.
كتاب «يوحنا» به قلم برادران نويسنده مازندراني «حسن و حسين شيردل» و براساس خاطرات «ميكائيل فرجپور» فرمانده آزاده واحد اطلاعات عمليات لشكر 25 كربلا منتشر شده است... 21 آبان 1391-09:20:02 ادامه مطلب |
|
|
يادداشت بازخواني وصيتنامه شهداي سجاديان/ مرده بوديم، امام زندهمان كرد
 در وصيتنامه شهيد «سيد حمزه سجاديان» آمده است «گوش به فرمان رهبر عزيزمان باشيد. ما هرچه داريم از رهبر عزيزمان داريم. ما را از شب تار به روشنايي روز كشيد. ما را از جهنم به بهشت كشيد. ما را از خواب غفلت بيدار كرد. ما مرده بوديم، زندهمان كرد».... 21 آبان 1391-09:17:42 ادامه مطلب |
|
|
خاطره چگونه اسرا در جريان تازهترين اخبار وطن قرار ميگرفتند
 باقبول مسئوليت نوشتن اخبار از روي راديو ابتدا اخبار جبهه و جنگ را مينوشتم. بعدازنماز صبح اخبار را پاكنويسي ميكردم و ساعت 9 تا 10 صبح هنگام هواخوري نوشتن اخبار انجام ميشد و بين آسايشگاه پخش ميشد؛ يعني اخبار پخششده در 12 شب، فردا تا 5 عصر بين همه پخش ميشد.... 21 آبان 1391-09:05:22 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات سرهنگ احسان العلوي/ عمليات با بيسيمهاي خاموش
 به علت وجود استراق سمع در خطوط ارتباطي بيسيم، فرمانده نيروهاي عراقي در منطقه دستور خاموش كردن بيسيمها را صادر كرده بود.
لشكر بدر از مرداني تشكيل شده بود كه اگر چه عراقي بودند اما به رزمندگان اسلام و برادران ايراني خود پيوسته تا مقابل ارتش بعثي صدام حسين بجنگند و كشورشان از ظلم اين ديكتاتور خبيث نجات دهند.... 21 آبان 1391-09:05:53 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو گفتوگو با همسر و مادر 4 شهيد سادات
 از انتظارش از جامعه پرسيديم گفت: هيچ! مگر شهيد دادهام كه چيزي بخواهم؟ حتي توقع احترام بيشتر هم ندارم. بعد از شهادت 4 پسرم، يكي از مسئولين دفتر حضرت امام به حاج آقا گفته بود شما 4 پسرت را دادهاي، چه ميخواهي به شما بدهيم؟ حاج آقا هم پاسخ داده بود من طلبي از انقلاب ندارم... .... 21 آبان 1391-09:00:48 ادامه مطلب |
|
|
خاطره يكي يك دانهاي كه به گردان آرپيجيزنها پيوست
 با شروع اعزامها در يك روز مناسب كتابهاي درسيام را به يكي از دوستانم دادم و سفارش كردم كه دو روز ديگر كتابها را در خانهمان ببر و به خانوادهام بگو ابراهيم رفته اردو.
در دوران دفاع مقدس نيروهاي ما بر خلاف نيروهاي عراق كه با ميل باطني به جبهه نميرفتند، سعي ميكردند با روشهاي مختلف خود را در اين كارزار الهي سهيم كنند.... 21 آبان 1391-08:54:59 ادامه مطلب |
|
|
|