خاطره مگر كسي به جاي آدم زنده مي تواند نماز بخواند
 وقتي ميخواستند به جبهه اعزام شوند، مادرشان گفتند «شما زن و بچه داريد. بگذاريد برادرم به جاي شما بروند». گفتند: «مگر به جاي آدم زنده كسي ميتواند نماز بخواند؟ هر كسي خودش مسئوليت دارد.»
وقتي شهدا بخواهند كاري بشود، نشد ندارد. از طرف بنياد شهيد قرار بود پرونده شهدا را تكميل كنيم و آثار و خاطرات آنها را جمعآوري كنيم. براي مرحله اول، پانزده شهيد آشنا را انتخاب كرديم تا براي شروع، كارمان راحتتر باشد. نميدانم چرا شهيد عسكري جزء گروه اول انتخاب شدند... 24 خرداد 1391-09:14:54 ادامه مطلب |
|
|
خاطره سربازي كه اسير شكمش شد
 چند روزي بود كه مشمراد حسابي اوقاتش تلخ بود. او مسئول تداركات بود و ريش همه ما پيش او در گرو. تا قبل از اين، با آنكه راه به راه به حيلههاي مختلف به سنگرش دستبرد زده و كمپوت و آبميوه كش رفته بوديم، او هميشه خوشاخلاق و باگذشت بود. اما حالا با ديدن چهره اخمو و غضبناكش جرات نميكرديم نزديكش بشويم، چه رسد به پاتك زدن به سنگر تداركات.... 24 خرداد 1391-10:15:31 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خاطرات شهيد عبدالرضا سوري- راز علامتهايي كه با چراغ ميدادند
 پاسي از شب گذشته است كه خبر ميدهند در نقطهاي از منطقه، با چراغ علامتايي داده ميشود.
شهيد عبدالرضا سوري متولد 1334 در نهاوند است؛ وي در سال 1354 به استخدام ارتش جمهوري اسلامي در ميآيد. شهيد سوري سرانجام در خرداد سال 1361 به شهادت رسيد. ايشان خاطرات خود را ثبت كرده كه در قسمتي از آن مي خوانيم:... 24 خرداد 1391-10:10:38 ادامه مطلب |
|
|
خاطره راننده بلدوزري كه شكارچي تانك شد
 نيروهاي يگان فني و جهاد، بخصوص رانندههاي لودر و بولدوزر، جزو نيروهاي خط شكن جبهه بودند. يعني كنار بقيه بچه هايي كه راه را براي عمليات هموار مي كردند، به دل خطوط دشمن مي زدند. هميشه قبل از شروع عمليات، نيروهاي فني بايد به جلو مي رفتند و مسيرهايي را انتخاب مي كردند كه در حين عمليات بتوانند در اسرع وقت خودشان را به مناطق سوق الجيشي برسانند و خاكريزهاي عمليات را بزنند. به همين جهت از دو يا سه شب قبل از عمليات، مسيرهايي كه توسط نيروهاي اطلاعات عمليات مشخص مي شدند، به نيروهاي مهندسي داده مي شد و نيرو... 24 خرداد 1391-09:00:14 ادامه مطلب |
|
|
عمومي اولين بازداشت سيد حسن نصرالله در ايران
 رهبر حزب الله لبنان در بخشي از خاطرات خود آورده است: ممكن است بسيار عادي بنمايد اگر بگويم كه من در شرايط سختي از عراق فرار كردم. اما در هيچ جايي بازداشت نشدهام، جز يكجا كه اگر بگويم شگفتزده ميشويد؛ ايران! آن هم بعد از پيروزي انقلاب و در جمهوري اسلامي!... 24 خرداد 1391-10:02:12 ادامه مطلب |
|
|
خاطره عبور گردان «روح الله» از سيدحسن مشقي
 در همين گيرودار خبري در تمام گردان پيچيد، خبري كه ميتوانست تمام انتظار ما و پيشبينيهاي فرماندهان را بهم بريزد و عمليات را براي هميشه متوقف كند. خبر رسيد، عراقيها ادعا كردهاند كه يك بسيجي ايراني به نام «سيد حسن» را از گردان «روح الله» اسير كرده و توانستهاند اخبار و اطلاعات محرمانة مطلوبي را از زير زبانش دربارة اين گردان و تيپ 17 عليبن ابيطالب(ع) بيرون بكشند.... 23 خرداد 1391-11:03:01 ادامه مطلب |
|
|
خاطره خجالت بكش كه نشستي/ شرمندگي اول ـ سالهاي شهادت و شرمندگي
 يك روز پسر بچهاي چهارده، پانزدهساله براي اعزام مراجعه كرد. چون جثة نحيفي داشت و توان جبهه را در او نميديدم، جواب رد دادم و گفتم كه بايد دو، سه سال ديگر صبر كني. او اصرار كرد و من دوباره جواب رد دادم. آن زمان، حداقل سن، به شرط داشتن جثة مناسب، هفده سال بود. باز اصرار كرد و من بهعنوان آخرين حربه گفتم كه بايد پدر يا مادرتان رضايت بدهند؛ ولي او به هيچ وجه دست بردار نبود. يقين داشتم كه اگر پدرها هم راضي شوند، مادرها بههيچ عنوان راضي نميشوند، بنابراين گفتم: «چنانچه مادرت رضايت دهد، اشكال ندارد... 23 خرداد 1391-10:59:18 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو آن روز اسارت را حس كردم! حجتالاسلام عبدالكريم مازندراني، (اسير اردوگاههاي 11 و 18)
 هنوز هم گاهي كه به آن زمان فكر ميكنم، در غمي همراه با وَجدي ناشناخته فرو ميروم. دواليتههاي اسارت مرا متحير ميكرد و خودم هم مانده بودم كه اين چه حالتي است كه من دارم. از طرفي ميترسيدم و از طرفي سروري در من ايجاد ميشد كه هم تلخ تلخ بود، هم شيرين شيرين؛ از معدود حالات نفساني كه انسان در فشار و سختي دچار آن ميشود. سختي و تلخي هميشه با هم نيستند، گاهي سختي هست و تلخي نيست و گاهي تلخي هست و از سختي خبري نيست.... 23 خرداد 1391-10:51:18 ادامه مطلب |
|
|
عمومي مسح پا با فرق خونين/ نگاهي به زندگي و پيكار شهيد معظم، سردار صادق مكتبي
 سردار شهيد «صادق مكتبي»، فرماندة تيپ لشكر 25 كربلا، در سال 1343 در روستاي محمدآباد گرگان ديده به جهان گشود. پدرش «حاج صفر مكتبي» در سال 46 مكتبخانهاي راهاندازي كرد و صادق از كودكي، در محفل روحاني انس با قرآن كمكم رشد كرد.... 23 خرداد 1391-10:39:27 ادامه مطلب |
|
|
گفتگو اسارت، دوربين نداشت
 «فريبرز خوبنژاد» متولد 1344، اهل كهكيلويه و بويراحمد است. جواني را با طلبگي آغاز كرد، اما جنگ وادي ديگري را پيش راهش گشود. او در عمليات بدر در سال 1363 به اسارت دشمن درآمد و چند اردوگاه عراقي؛ بهخصوص اردوگاههاي «رومادي» را تجربه كرد. فريبرز خوبنژاد، فوقليسانس كارگرداني دارد و هماكنون معاونت هنري مؤسسة فرهنگي «پيام آزادگان» را در يك ساختمان قديمي واقع در ميدان فردوسي تهران برعهده دارد. مؤسسهاي كه تنها تشكيلات رسمي آزادگان سراسر كشور محسوب شده و بهطور خصوصي، اما با پشتيباني دولت اداره ميش... 23 خرداد 1391-10:33:51 ادامه مطلب |
|
|
|